مد را باید سبکهای خاصی دانست که توسط گروههای خاصی از افراد پذیرفته شده و مورد استفاده قرار میگیرد. مد، بیان کیستی و چیستی و آن چیزی است که فرد دوست دارد در مورد خود و ارتباطش با جامعه انتقال دهد. مد نیاز به پذیرش، اقبال و انتخاب دارد و در پذیرش مد هم باید به سطحی از سلیقه اعتنا کرد. مدهای کلاسیک اصالت بیشتری دارند و کمتر تغییر میکنند، از سوی دیگر مدهای کمدوام و زودگذری وجود دارند که بیشتر در میان سنین پایین رایج میشوند.
برای جامعهشناسی و حوزه فرهنگ، مد بخشی از فرهنگ عامهپسند و یک فرهنگ اجتماعی است که با آن میتوان جامعه، ارزشها و تغییرات آن را بررسی کرد. علاوه بر این، مد قدرت هنجارسازی دارد و با خودش جاذبهای ایجاد میکند که میل به همشکلشدن را به وجود میآورد، پس میتوان از مد برای ایجاد نظم در جامعه استفاده کرد. در ایران، گرایش به مد از جنس تودهوار و انبوه است و کمتر نخبهگرا است و بخش عمده این مسأله را باید در قدرت جاذبه مد جستوجو کرد. مد جزیی از حیات اجتماعی است که منطق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پشت آن است. در علوم اجتماعی گفته میشود نظم، تغییر و امنیت، جامعه را میسازد، و در مد همه اینها به صورت همزمان نمایش داده میشود. کسانی که در مد نقش دارند شامل رهبران و طراحیکنندگان مد، نوآوران، انگیزشدهندگان، پیروان و قربانیان مد هستند. باید توجه داشت که مد محدود به لباس نیست و در امور مختلفی مانند آرایش، غذاخوردن، رژیم، تناسبات، جراحی پلاستیک و... هم وجود دارد. در واقع مد منبعی برای لذت و تقویت فانتزیها برای جوانان و نوجوانانی است که هویتیابی برایشان مهم است. مصرف مد امکان ساختن هویتهای مختلف در فضاهای مختلف را فراهم میکند. در بخش فردی به افراد قدرت میدهد و در بخش اجتماعی، خیلی از جوامع برای قدرت انضباطی از آن استفاده میکنند.
در وجه روانشناسی، مد وسیلهای برای نشاندادن پایگاه اجتماعی، شغل، اعتمادبهنفس، ارزشهای دینی، هوش و... است. در وجه اقتصادی، مد به عنوان یک کالای ضامن بقای سرمایهداری شناخته میشود. در وجه جامعهشناسی، مد صورتی از انتظام یا کنترل اجتماعی و تعیین سلسلهمراتب اجتماعی است. در وجه جامعهشناسی، مد صورتی از انتظام یا کنترل اجتماعی و تعیین سلسله مراتب اجتماعی است. مکانیسمهای مختلفی برای پذیرش مد وجود دارد؛ نظریه سنتی مد از رخنه به پایین حکایت دارد، یعنی ابتدا طبقات بالای جامعه مد جدید را میپذیرند و این مد طبقه به طبقه پایین میآید تا جامعه اشباعشده و آن را حذف کند. نظریه دوم از پذیرش معکوس و رخنه به بالا حکایت دارد، به این معنی که گاهی طراحان به آنچه مورد استفاده توده مردم است توجه میکنند و فرهنگ عامهپسند را بر اثر رواج در رسانهها به طبقات بالاتر نفوذ میکند. سومین نظریه در مورد اشاعه انبوه و رخنه از اطراف است که مد در یک خط افقی بین گروههای مختلف پخش میشود.